از متون زرتشتی و روایات اسلامی چنین بر میآید که در سالهای نزدیک ظهور، لشکر روم (غربیان) پیشاپیش، عراق را فتح کرده و در آنجا مستقر می شوند. سپس ترکها از ارمنستان و آذربایجان برشوریده و با ایرانیان
از متون زرتشتی و روایات اسلامی چنین بر میآید که در سالهای نزدیک ظهور، لشکر روم (غربیان) پیشاپیش، عراق را فتح کرده و در آنجا مستقر می شوند. سپس ترکها از ارمنستان و آذربایجان برشوریده و با ایرانیان می جنگند. آن گاه، رومیان (غربیها) از مناطق غربی و جنوبی به ایران حمله ور می شوند. لشکریان سفیانی نیز پس از تسلّط بر سرزمین شام و ورود به عراق، ابتدا برای درگیرشدن با زمامداران ایران و سپس برای آسیب رساندن به نیروهای حسینی خراسانی، به سوی مرزهای غربی ایران میشتابند.
در این زمان، حسینی خراسانی و یارانش، پس از تسلّط بر بخشهایی از چین و آسیای میانه، برای یاری حسنی گیلانی و نجات ایرانیان از شرّ دشمنان، و به قصد آزادسازی عراق، از از طریق افغانستان وارد ایران میشوند. بر این اساس، در آخرالزمان، کشور ایران در محاصرۀ کامل نیروهای دوست و دشمن قرار میگیرد؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) در این باره میفرماید:
... حلقۀ محاصره تنگ شود...(١).
شواهد و قرائن موجود نیز از شکلگیری چنین وضعیّتی در آینده ای نزدیک خبر میدهند، و به گفتۀ تحلیلگران و صاحب نظران:
با توجّه به حضور نظامی امریکا در افغانستان و روابط دولتهای پاکستان،
افغانستان، جمهوری آذربایجان و ترکیه با دولتهای امریکا، اسرائیل
و اتّحادیّه اروپا میتوان گفت که حضور نظامی امریکا در عراق به منزلۀ
محاصرۀ کامل نظامی ایران و سلطۀ مستقیم بر خلیج فارس است(2).
قطعیبودن حمله به ایران
برخی سیاستمداران خوشبین، حمله به عراق را امری حتمی، ولی سخن گفتن از حمله به ایران را غیر جدّی و نوعی بازی سیاسی میپندارند؛ در حالی که رانان لاری، سیاستمدار امریکایی و وابستۀ ارشد «مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی» در واشینگتون، در مقالهای که بیانگر طرز تفکّر حاکم بر سیاستمداران ایالات متّحده امریکاست، میگوید:
جورج بوش و دیک چنی و دیگر دولتمردان امریکا، این روزها وقتی در بارۀ
عراق حرف میزنند، در واقع در مورد ایران نظر دارند. غیر قابل تصوّر است
که امریکا به عراق حمله کند، زرّادخانه و لابراتوارهای غیر متعارف آن را
نابود سازد و پیروز شود، و در همین حال، ایران سَرِِ جایش باشد...
باید همزمان به هر دو کشور ایران و عراق، ضربهای کاری وارد آید(3).
اریئل شارون، نخست وزیر اسرائیل نیز، اخیراً در گفتوگویی با روزنامۀ تایمز، گفت:
ایران باید هدف بعدی پس از حلّ مسألۀ عراق باشد؛
زیرا این کشور برای خاورمیانه، اسرائیل و اروپا خطرناک است(4).
همچنین، روزنامۀ کانادایی تورنتو استار در یک گزارش مفصّل نوشت:
هدف اصلی در جنگِ پیش روی (حملۀ امریکا به عراق)،
جمهوری اسلامی ایران است که از نگاه اسرائیل، مجرم اصلی و دشمن
بسیار خطرناک میباشد و در حقیقت، عراق بهانهای از پیش تعیین شده
برای تازیانهزدن به امریکا بود که بتوان او را دیوانهوار وارد جنگ نمود
و اعزام شمار انبوهی از نظامیان امریکایی به بینالنّهرین را توجیه کرد(5).
نشریّۀ معروف کانادایی تورنتو سان نیز طیّ تحلیلی مینویسد:
در امریکا راستگرایان حاکم در کاخ سفید در حال حاضر سرگرم طرح
نقشۀ اشغال ایران(6) پس از عراق و اشغال ذخایر نفتی هستند.
آنها امیدوارند یک حکومت امریکایی در ایران قدرت را به دست گیرد.
تورنتو سان میافزاید:
ایالات متّحده در انتظار این لحظه در آن زمانی است که نظامیان
این کشور در عراق استقرار یافته باشند. آنان در شرایط کنونی
مخفی نمیکنند که ورود نیروهای نظامی امریکا ممکن است
از سمت عراق (غرب ایران) صورت بپذیرد و در همان زمان
ارتش اسرائیل معضل همیشگی خود با سوریه و لبنان را
حلّ و فصل کند. ریچارد پرل، معاون وزارت دفاع امریکا،
از تهاجم وسیع در برنامۀ TVO سخن میگوید: «امریکا در حال
آمادهشدن برای حملۀ نظامی به سوریه، ایران و لبنان است(7).
نوام چامسکی در بارۀ حمله به ایران میگوید:
حقیقت این است که جنگ با ایران امری است که احتمالاً در شرف
وقوع است. این امر کاملاً آشکار شده است که 12 درسد از نیروی
هوایی اسرائیل در حال حاضر در جنوب شرق ترکیه مستقر شدهاند
و علّت این حضور، کسب آمادگی برای حمله به ایران است(٨).
در اینجا شایستۀ یادآوری است، اینکه زمامداران امریکایی به طور آشکار از جنگ و برخورد نظامی با ایران سخن نمی گویند، دلایلی دارد، از جمله:
1. هنوز زمان اعلان جنگ فرا نرسیده است.
2. نمیخواهند روحیّۀ ستیزهجویی و سلحشوری ملّت ایران را خیلی زود تحریک کنند.
3. در صددند سران ایران را از کسب آمادگیهای لازم برای رویارویی با شرایط دشوار جنگ باز دارند.
البتّه امریکاییها به خاطر ترس از افزایش توان دفاعی ایران و تجربیّات فراوان نیروهای نظامی این کشور در جنگ هشتساله با عراق و نیز به دلیل هراس از روحیّۀ جنگاوری ایرانیان و برای برنیانگیختن خشم دولتهای اروپایی و روسیه و چین که در ایران منافع زیادی دارند، بیش از جنگ، روی فروپاشی طبیعی نظام جمهوری اسلامی ایران بر اثر مواجهشدن با مشکلات داخلی برآمده از اختلاف رهبران، ضعف مدیریّتها و تحریمهای اقتصادی و تهاجم فرهنگی دنیای غرب، حساب باز کردهاند؛ چنانکه دونالد رامسفلد، وزیر دفاع 70 سالۀ امریکایی، اخیراً طیّ سخنانی گفته است:
رژیم اسلامی ایران یا توسّط مردم یا تحت تأثیر مشکلات داخلی
و دستهبندیهای درونی خود رژیم سقوط خواهد کرد(٩).
امّا غربیها هنگامی که میبینند مدّتی طولانی از عمر انقلاب ایران گذشته، ولی آرزوی فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران از درون محقّق نگشته است، و از سوی دیگر، پیشرفتهای ایران در زمینۀ فنآوری هستهای خطری بزرگ برای دشمنانش، خصوصاً اسرائیل، به شمار میرود، روحیّۀ خویشتنداری را از دست داده، کاسۀ صبرشان لبریز شده و اقدام به تهاجم نظامی میکنند.
جالب است بگوییم، در استخراجی جفری نیز که در سال 1379هـ .ش انجام گرفته و در آن از چگونگی برخورد امریکا با ایران در عصر حاضر سؤال شده است، کلمات «صبر» و «حرب» دیده میشوند.
در هر حال، متون زرتشتیان، روایات اسلامی و اشعار نوسترادموس، همه حاکی از آناند که خطرهایی جدّی ایران عزیز ما را از شمال غرب، غرب و جنوب تهدید میکنند. برخی محاسبات جفری نیز از وقوع حملاتی از روی آب خبر میدهند که دریای خزر و خلیج فارس، هر دو، را شامل میشوند.
ذخایر دریای خزر
بعد از خلیج فارس و سیبری، دریای خزر یکی از مهمترین ذخایر نفت جهان را داراست. در قلمرو این دریا، در سواحل ترکمنستان، قزّاقستان، روسیه و جمهوری آذربایجان، منابع غنی نفت خام وجود دارند. در آبهای ساحلی ایران نیز منابع نفت خام یافت میشوند. در کنار منابع نفت دریای خزر، از منابع عظیم گاز آن باید یاد کرد. ذخایر قطعی گاز منطقۀ خزر بین 236 تا 337 تریلیون فوت مکعّب است(١٠). آمار ارائهشده در بارۀ ذخیرۀ احتمالی نفت دریای خزر، حدود 50 میلیارد بشکه میباشد. البتّه بیشتر حجم ذخایر انرژی این دریا در حوزۀ شمالی آن انباشته شده است. ناکامیهای حاصل از حفّاری در مناطق جنوبی دریای خزر و ارزیابی جامع زمینشناسی، از کمبود منابع انرژی در حوزۀ جنوبی این دریا و مناطق بکر و پُرعمق آن خبر میدهند. شگفت اینکه همین مناطق، اخیراً موضوع منازعات سرزمینی شده اند(11).
چالش بر سر خزر
بحران تعیین رژیم حقوقی دریای خزر، از سال 1991م که اتّحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، تا کنون ادامه دارد. بیش از یک دهه چالش میان پنج کشور ساحلی دریای خزر، یعنی ایران، روسیه، آذربایجان، قزّاقستان و ترکمنستان، برای کسب سهم بیشتر از این دریا در جریان است، و علیرغم برگزاری اجلاسهای متعدّد که اوج آنها برگزاری نشست سران این کشورها در اوایل اردیبهشت 1381 در پایتخت ترکمنستان (عشقآباد) بود، هنوز به توافق همگانی دست نیافتهاند.
ایران در ابتدا برای حلّ و فصلّ رژیم حقوقی دریای خزر، خواهان تقسیم مشاع این دریا بود. سپس از سال 1998م/ 1377هـ .ش راه حلّ تقسیم مساوی خزر به نسبت سهم 20 درسدی برای هریک از کشورها را پیشنهاد کرد.
ترکمنستان که در شرق خزر قرار دارد، با این نظر موافق است، امّا سه کشور دیگر (روسیه، قزّاقستان و آذربایجان) تقسیم این دریا بر اساس خطّ میانی یا طول ساحلی هر یک از کشورها را خواستارند. بر همین اساس، قزّاقستان و روسیه در ماه مه سال 2002 (اردیبهشت 1381) موافقتنامۀ دوجانبهای در بارۀ تعیین مرزهای دریایی یکدیگر امضا نمودند. چند ماه بعد، روسیه و آذربایجان نیز قرارداد مشابهی منعقد کردند.
امضای این موافقتنامهها که بدون در نظر گرفتن مواضع ایران و ترکمنستان انجام گرفت، با اعتراض ایران روبهرو شد، و تهران با کشاندن موضوع به سازمان ملل متّحد، اعتراض خود را به عنوان سند این سازمان منتشر کرد. ایران به توافقی استناد میکند که در سال 1992م بر اساس آن، پنج کشور ساحلی خزر متعهّد شدند که تعیین رژیم حقوقی این دریا باید با اجماع کامل کشورها صورت گیرد. امّا از سال 1992م تغییرات ژئوپلتیکی در منطقه، اشتهای سیریناپذیر و هجوم شرکتهای نفتی خارجی به میدانهای نفت و گاز خزر و ضعف دیپلماسی ایران در این پهنۀ آبی سبب شده تا تحوّلات مربوط به رژیم حقوقی بزرگترین دریاچۀ جهان به زیان ایران رقم زده شود(١٢).
گفتنی است، تقسیم بستر دریای خزر بر اساس طول ساحل، با توجّه به قرارگرفتن سهم آبی ایران بین خطّ مستقیم آستاراـخلیج حسینقلی و نوار ساحلی، باعث تقلیل آن به 12 درسد میگردد. تحمیل این امر، به کشوری که تا پیش از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی، حقوق مساوی و مشترک در تمام پهنۀ دریای خزر داشت، با اصول انصاف و عدالت مغایر است(١3).
اصول کلّی حقوق بینالملل اشعار میدارد که دریاها را میتوان تقسیمبندی کرد، ولی دریاچهها باید تحت حاکمیّت مشترک دولتهای ساحلی باشند. ایران باید این برگ برنده را در دست بگیرد تا بتواند حقّ خود را، البتّه به دور از توهّم، به دست آورد(١۴). بنا بر این، هر گونه نرمش آشکار یا سازش پنهان در برابر خواستههای غیر منطقی همسایگان شمالی، خیانتی بزرگ به شمار میرود، و به اعتقاد برخی صاحبنظران، «رژیم حقوقی دریای خزر، در حکم پیشلرزههای تجزیۀ ایران است؛ زیرا رژیم فعلی حاکم بر این دریا، به مفهوم از دست دادن بخشی از حاکمیّت جمهوری اسلامی، و در نتیجه تجزیۀ ایران خواهد بود»(١۵).
توطئۀ جدید غربیان در حوزۀ خزر
امریکاییان برای تسلّط بیشتر بر منطقۀ خلیج فارس و غارت منابع عظیم نفتی آن، در صدد کشاندن بحران به حوزۀ نسبتاً آرام خزر و درگیرنمودن کشورهای همسایۀ این منطقه با یکدیگرند. اکنون دشمنان غربی ما برای تحقّقبخشیدن به این هدف شیطانی و دیگر اهداف شوم خود، به جنگ کشاندن دو کشور شیعهمذهب و با اصالت ایرانی، یعنی آذربایجان و ایران، را در صدر برنامههای خود قرار دادهاند، و با تقویت روابط خویش با دولت باکو و افزایش توان نظامی این کشور، آذریها را برای جنگ با ایران در آیندهای نزدیک آماده میسازند.
نِزاویسِمایا، روزنامۀ معتبر روسی، اخیراً با اشاره به اینکه نیروهای مسلّح جمهوری آذربایجان با شتاب بینظیری با استانداردهای نظامی ناتو(16) هماهنگ میشوند، نوشت:
توجّه اصلی کارشناسان نظامی ناتو به مدرنیزهکردن ناوگان نظامی
جمهوری آذربایجان، تقویت مرزهای دریایی و تجهیز فرودگاههای
این کشور برای کنترل حریم هوایی خود است (17).
در اینجا به سران دولتها و نیز ملّتهای حوزۀ خزر هشدار میدهیم، متوجّه توطئههای شیطانی بیگانگان غربی و یهودیان باشند و بدانند که در صورت بروز جنگ بین کشورهای این منطقه، خصوصاً ایران و آذربایجان، آرامش تمام منطقه بر هم خورده و همۀ کشورهای حاشیۀ خزر آسیبهای زیادی خواهند دید، امّا گویا تقدیر الهی، چیزی فراتر از خواستههای قلبی خیرخواهان را رقم میزند، و اهل خزر نیز مانند دیگر امّتهای معاصر، به سبب غفلت و فساد، در آستانۀ ظهور منجی، در حال گرفتارآمدن به عذاب جنگ و پیامدهای ناگوار حاصل از آناند.
زمینۀ درگیری بین ایران و آذربایجان
زیادهخواهی جمهوری آذربایجان در سهم خود از دریای خزر و عملیّات اکتشاف و استخراج یکجانبۀ این کشور با کمک شرکتهای غربی در میدان مشترک نفتی البرز و عدم توجّه به حقوق و سهم ایران از این حوزۀ نفتی، زمینۀ درگیری بین دو کشور در عرصۀ آبهای خزر را فراهم میآورد. همچنین آذریها سالهاست با تحریک دشمنان غربی ایران، طمع خام تجزیۀ آذربایجانِ ایران و الحاق آن به کشور کوچک خود را در سر میپرورانند، که این امر، به درگیری نظامی بین دو کشور در عرصههای خاکی نیز خواهد انجامید.
نوام چامْسْکی، نویسنده و دانشمند برجستۀ امریکایی نیز اخیراً گفت:
تلاشهایی برای برانگیختن آذری زبانها در حال انجام است که ترکها را از
ایران جدا کنند یا اینکه ایران را از منابع نفتی دریای خزر محروم سازند(18).
گفتنی است، کشور آذربایجان در گذشتههای نه چندان دور، بخشی از سرزمین ایران بود و به دنبال دو دوره جنگهای ایران و روسِ تزاری و شکست قوای فتحعلیشاه قاجار که به انعقاد قراردادهای گلستان در سال 1228هـ .ق و تُرْکَمانچای (رودِ ترکمان) در سال 1243هـ .ق منتهی شد، همراه سرزمینهای شمالی رود اَرَس، به روسیه واگذار و از ایران جدا گردید(19).
جالب است بدانید، بر اساس شواهد تاریخی و به اعتقاد صاحبنظران، تنها آذربایجانِ ایران از قدیم به این نام شهرت داشته است، و هدف از انتخاب نام آذربایجان برای نخستین بار در سال 1918م برای جمهوری تازهتأسیسی که بخشی از سرزمینهای جنوبی قفقاز به شمار میآمد و «اَران» نام داشت، ظاهراً این بود که وانمود کنند آذربایجان نام سرزمین واحدی است که بر اثر جنگها و اختلافات ایران و روس دو پاره شده و پس از آزادیِ بخش شمالی آن از استیلای روس، باید بخش جنوبی آن هم از سلطۀ ایران آزاد شود(20).
زمینۀ درگیری در خلیج فارس
نزدیکبودن جزایر ابوموسی، تنب(21) بزرگ و تنب کوچک به تنگۀ راهبردی هرمز در منطقۀ حسّاس خلیج فارس و اختلاف ایران و امارات عربی متّحده بر سر مالکیّت این جزایر، زمینه را برای دخالت بیگانگان غربی و به جنگ کشاندن ایران با کشورهای عرب عضو شورای همکاری خلیج فراهم نموده است.
گفتنی است، جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک از ابتدا متعلّق به ایران بود، تا آنکه انگلیسیها، به علّت ضعف دولت مرکزی ایران و به بهانۀ مبارزه با دزدان دریایی و بردهفروشی، در سال 1282هـ .ش (1903م) این جزایر را اشغال نمودند. دولت بریتانیا در تداوم سیاستهای استعماری خود برای تسلّط بر جزایر یادشده، در سال 1300هـ .ش (1921م) و پس از تجزیۀ رأسالخیمه از شارجه، در صدد برآمد که جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک را جزء رأسالخیمه و جزیرۀ ابوموسی را ضمیمۀ شارجه کند که با مخالفت شدید دولت ایران مواجه شد. این جزایر مدّتی در اختیار شیوخ رأسالخیمه و شارجه بودند تا آنکه همزمان با خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس و تأسیس کشوری مستقل به نام امارات عربی متّحده، در سال 1350هـ .ش (1971م)، دولت ایران به باز پسگیری جزایر یادشده اقدام نمود. همان زمان، بین ایران و شارجه، با پادرمیانی انگلیس، در بارۀ جزیرۀ ابوموسی یادداشت تفاهمی امضا گردید که در آن ضمن اشاره به حضور مشترک ایرانیها و شارجهایها در جزیرۀ ابوموسی، هیچ کدام از طرفین، از ادّعای مالکیّت این جزیره صرفنظر نکردند. حاکمیّت ایران بر جزایر سهگانه همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 1371هـ .ش (1992م) در پیِ جلوگیری ایرانیان از ورود گروهی از اتباع غیر اماراتی به جزیرۀ ابوموسی و مخالفت دولت ایران با اقدامات مشکوک دولت امارات در بخش عربنشین این جزیره، بار دیگر مناقشه بر سر مالکیّت جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک آغاز گردید و کشورهای عرب عضو شورای همکاری خلیج نیز آشکارا از ادّعای واهی امارات عربی متّحده حمایت کردند(22).
حمله به ایران و پیامدهای آن
پیشگوییهای متون زرتشتی
بر اساس عبارتی از اوستا، ایرانیان، پس از تحمّل یک دوره خشکسالی در آخرالزمان، ناگهان شاهد بارندگی زیاد و سیل گسترده و تهاجم نظامی دشمنان به کشورشان خواهند بود:
بناگاه سیل ممالک آریایی را فرا گیرد. بناگاه لشکر دشمن به
ممالک آریایی درآید. بناگاه ممالک آریایی در هم شکند(23).
شایستۀ یادآوری است، به گفتۀ یکی از کارشناسان نظامی، از عبارت اوستا چنین بر میآید که تهاجم به ایران به صورت عملیّاتِ پس از باران خواهد بود؛ زیرا چنان که میدانید، پس از باران، در نیروهای دفاعی (پدافندی) که از قبل در منطقه مستقرّند، نوعی حالت خستگی و زمینگیرشدن پدیدار می گردد که اجرای عملیّات نظامی را برای آنان بسیار مشکل میکند، امّا در نیروهای تازهنفسی که به صورت عمل کننده (آفندی)، پس از باران وارد منطقه میشوند، نوعی نشاط و شادابی و آمادگی برای اجرای عملیّات نظامی وجود دارد و خیسبودن و چسبندگی خاک نیز مشکل چندانی برای آنان ایجاد نمیکند.
در بندهش از حملۀ ترکها و رومیان (غربیها) به سرزمین ایران سخن به میان آمده است:
... ترک به شمار بسیار و درفش بسیار اندر ایرانشهر(24) تازند
این ایرانشهرِ آباد خوشبوی را [ویران کنند] . . . هنگامی که
رومیان آیند، یک سال حکومت رانند و آن هنگام از سوی کابلستان
یکی آید که بدو فره(25) است . . . کی بهرام خوانند(26).
درفشِ (پرچم) بسیار از شرکت نیروهای چند ملّیّتی و کشورهای مختلف در این تهاجم حکایت دارد. بر اساس این عبارت، حدود یک سال پس از تسلّط غربیها بر مناطق مرزی ایران، بهرام (شعیب بن صالح) از کابلستان (افغانستان) به سوی ایران آمده، با تقویت قوای حسنی گیلانی، متجاوزان را از مرزهای غربی کشور به عقب میرانَد.
برخی عبارات نیز از استقرار امریکاییان و دیگر نیروهای غربی در سرزمین عراق و مناطق غربی ایران و براندازی حکومت عربها و خوارشدنشان به دست ایشان، خبر می دهد:
گروهی آیند سرخ نشان و سرخ درفش و پارس و روستاهای
ایرانشهر تا بابل بگیرند و ایشان تازیان را نزار کنند(27).
گفتنی است، «سرخ درفش» در عبارت یادشده ظاهراً به پرچم نیروهای امریکایی اشاره دارد که رنگ سرخ بر آن غالب است. همچنین می تواند به پرچم نیروهای سفیانی اشاره داشته باشد که طبق روایات اسلامی سرخ رنگ است و پس از حمله به ایران، به سوی منطقۀ فارس، در جنوب غربی کشور، پیشروی می کنند.
بر اساس برخی متون قدیم زرتشتیان، در تهاجم به ایران، عربها نیز با ترکها و غربیها همکاری میکنند، همان گونه که در حملۀ قریبالوقوع امریکا و متّحدانش به عراق، با مهاجمان غربی همکاری خواهند نمود:
تازیان با رومیان [و] ترکان اندر آمیزند و کشور بیاشوبند...(28).